آسمان من
جشن سیزده بدر سیزدهم فروردین
سیزدهبدر یکی از بهترین روزهای نوروز میباشد. مردم پس از انجام 12روز برگزاری جشنهای سال نو، روز سیزدهم را در دل طبیعت میگذرانند. این روز یک نمایش ملی است. مردم گروهی معتقدند که برای دورکردن نحسی این روز باید از خانه خارج شوند و سیزده بدر کنند تا نحسی روز در طبیعت به در شود. در این روز سبزههای سبز شده را که چند روز اول سال نو مهمان سفره هفت سین بوده به آب روان میسپارند.
خوراکیهای باقیمانده نوروز، به مصرف میرسد، بساط بازیهای دستهجمعی پهن است. روز سیزدهم، کمتر کسی در منزل میماند. در ساعت اول روز خیابانها شلوغ و پررفت و آمد است. پارکها مناظر طبیعی اطراف شهر پذیرای میلیونها زن و مردم و جوان و پیر و کودک است. خانوادهها با صفا و صمیمیت در کنار هم مینشینند و گل میگویند و گل میشنوند. مردمی که در طول سال، در هیاهوی شهر، پی نام و نان هستند و با هم روباطی سرد و خشک دارند، در این روز تغییری در رفتارشان روی میدهد، همه مهربان و شادمان هستند. گویی بهترین روز سال همین روز است.
هرچند گروهی آن را نحس میشمارند، اما در این روز همه چیز و همه کس رنگ شادی دارد. پس آیا روز سیزدهبدر نحس است یا مبارک؟ گروهی چنین بیان میدارند که: روز سیزده هرماه در جدول سی روز ایران باستان، مربوط است به فرشته تیر یا تیشتر که ستاره باران است و ارتباط با آب و باران دارد، و بسیار روز خجسته و مبارکی است. در مورد فرشته تیر و جشن تیرگان که در سیزدهم «تیرروز» در تیرماه، برگزار میگردد، در جای خود سخن به میان آمده است. پس روز سیزده در اعتقادات مردم ایران باستان به هیچ وضح نحس نبوده است. در جدول مربوط به سعد و نحس روزها نیز روز سیزدهم مبارک آمده است. مردم باستان در مورد این روز معتقد بودند که جمشید شاه (بنیانگذار نوروز) روز سیزده نوروز را در صحرای سبز و خرم، خیمه و خرگاه برپا میکرد و بار عام میداد. چندین سال متوالی این کار را انجام داد که در نتیجه این مراسم در ایران زمین به صورت سنت و مراسم درآمد.
در تقویم اعراب، سیزده هرماه روز نحس بود بنابراین بعد از اسلام این باور اعراب در ایران نیز گسترش یافت و روز سیزده نوروز هم نحس شمرده شد. ابونصر فراهی در مورد نحسی ایام سال چنین سروده است:
هفت روزی نحس باشد در مهی
زان حـذر کن تا نیـابـی هیچ رنج
سـه و پنـج و سیـزده بـا شــانـزده
بیست و یک و بیست چهار و بیست پنج
در تحلیلی دیگر اینطور بیان میگردد: ایرانیان پس از دوازده روز جشنگرفتن و شادیکردن که به یاد دوازده ماه از سال است، روز سیزدهم نوروز را که فرخنده است به باغ و صحرا میرفتند و شادی میکردند و در حقیقت بدین ترتیب رسمیبودن دوره نوروز را به پایان میرسانیدند. در تحلیل دیگر که بر مبنای نظرات مهرداد بهار میباشد چنین بیان میگردد: اعتقاد به عمر 12هزار ساله جهان نزد زرتشتیان، تحت تأثیر نجوم بینالنهرین است که معتقد بودند هریک از دوازده اختر که خود به یکی از برجهای دوازدهگانه حاکم است، هزار سال به جهان حکومت خواهد کرد. بدین روی عمر جهان دوازده هزار سال است و در پایان دوازده هزار سال، آسمان و زمین درهم خواهد شد. به اعتقاد مهرداد بهار، اصل اعتقاد به دوازده هزار سال، و دوازده ماه سال تأثیر معتقدات بابلی است. پس از دوازده هزار سال، آشفتگی آغازین باز میگردد. پس جشنهای دوازده روز در فروردین آغاز سال، با سال دوازه ماهه و دوره دوازده هزار ساله عمر جهان مربوطه است. انسان آنچه را در این دوازده روز پیش میآمد، سرنوشت سال خود میانگاشت. از پیش از نوروز انواع دانهها را میکاشتند و هر دانهیی که در طی این دوازده روزه بهتر و بیشتر رشد میکرد، آن دانه را برای کاشت آن سال بهکار میبردند و گمان داشتند اگر روزهای نوروزی به اندوه بگذرد همه سال به اندوه خواهد گذشت.
بهار مینویسد: «12روز فروردین نماد همه سال بود و چون پس از 12هزار سال عمر جهان، آشفتگی نخستین باری دیگر باز میگشت، پس در پایان دوازده روز نیز یک روز نشان آشفتگی نهایی و پایان سال را بر خود داشت. در این روز کارکردن و نظام عمومی را رعایتکردن نیز از میان بر میخاست و شاید عیاشیها و اوجی باری دیگر برای یک روز باز میگشت. نحسی سیزدهم عید نشان فروریختن واپسین جهان و نظام آن بود».
نوروز خجسته باد
علف یا سبزه گره زدن
یکی از کارهای روز سیزدهبدر، علف گرهزدن است. درمورد سابقه این رسم میگویند که مربوط است به فرزندان کیومرث. یعنی اولین زوج یا اولین پدر و مادر (مشیه و مشیانه). زرتشتیان معتقدند چون این دو با هم ازدواج کردند، دو شاخه «مورد» را گره زدند و پایه ازدواج خود را بنا نهادند و از آن زمان به بعد این رسم معمول گردید.
در مجمل التواریخ چنین آمده است: «اول مردی که به زمین ظاهر شد، پارسان او را گل شاه گویند؛ زیرا که پادشاهی او الا به گل نبود، پس پسر و دختری از او ماند که مشیه و مشانه نام گرفتند و روز سیزده نوروز با هم ازدواج کردند و در مدت پنجاه سال هیجده فرزند به وجود آوردند و چون مردند، جهان نود و چهار سال بیپادشاه بماند».